من و ماشین سواری
مامانم هر روز صبح بلند می شه و منم حاضر میکنه تا با هم بریم سر کار. منم که خوابم میاد،ولی خوب راه رفتنی رو باید رفت.یه جایگاه ویژه هم دارم ،جام راحت و امنه خدا رو شکر. دست فرمونش هم چشم نخوره خوبه ،هوای من رو هم داره،یه کمی آرومتر از قبل میره .ولی خوب نقشه ها دارم بزرگ شم و همیار پلیس بشم بعد با دست باز ،مواظب رانندگی کردنش باشمو جریمه و این جور حرفا... این هم از عکسای همراهی من با مامانم چقدر این رانندگی کسل آور بخوابم بهتره مامانی اگه این دفعه خلاف بری جریمه ای حالا که مامان خوبی شدی میتونم با خیال راحت بخوابم ...
نویسنده :
مامان و بابا
10:46
من و دوستام
منم و احمدرضا پسرداییم منم و آرمان پسر دختر خالم ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:20
محمدرضا و خونه مامانجون
پسر گلم قسمت نشد تو مامانجون و آقاجونت رو ببینی اونا دو تا فرشته مهربون بودن که هر چی از محبتشون بگم کم گفتم.به خاطر این که توی خونه مامانجون عکس داشته باشی با هم رفتیم و چند تا عکس اونجا گرفتیم. ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:59
فرشته کوچولوی مامان و بابا
با این لباس و خنده نمکیت دلمو میبری پسرم به کی می خوای مشت بزنی؟؟؟ ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:44
بدون عنوان
با من شوخی نکنید دوستمو ازم جدا نکنید ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:37
محمدرضا و محل کار مامان
من پسر سحرخیزی هستم.از خودم تعریف نکنم زرنگ هم هستم آخه از نی نی ای میرم مدرسه تازه هر روز هم منو دفتر مدیر دبیرستان می خواد البته به خاطر بی انضباطی نیستا به خاطر اینه که مامانم دلش برام تند تند تنگ می شه.آخه مامانم مدیر دبیرستانه. اینم عکسم تو دفتر مامانم(مامانی خیلی دوست دارم) ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:33
من و پستونک
من بعد از مامان و بابام پستونکمو خیلی دوست دارم باورتون نمیشه ببینید ببین چقدر خوشحالم ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:25
محمدرضا کلاهش رو هم بر میداره
من همیشه کلاه سرم میزارم گفتم نکنه بگن کچله اینم بدون کلاه،تازه چی فکر کردید لخت هم میشم آخه مامان و بابا می ترسن من سرما بخورم مامان بدو لباسمو تنم کن یخ کردم ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:22
بدون عنوان
فکر کنم نی نی گلی علاقه به قایم موشک بازی داره هیس محمدرضا بلایی لالا کرده ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:15